شاید دوباره امدم

بعد از اینکه کلا بلاگفا کاری کرد خیلی هایمان وبلاگمان را ببوسیم و بگذاریم کنار...من شاید دوباره باز گردم...

حالم خوب نیست      ،   دلیلش را می دانم    ،   کسی برای درد و دل نمی یابم...

سهراب می گفت : تا شقایق هست زندگی باید کرد پس هنوز زندگی باید کرد...

و خدا همچنان هست و وقتی خدا هست چرا غم ، چرا گریه ، چرا یک دل غبار گرفته ......

امـــا خـُـــــــدا حواســــش به منــــــــــــــــ هـــم هستــــــــــــــ ؟

خسته ام ، خریداری برای خستگی هایم هست که بگوید همه خستگی هات یک جا چند؟

خستگی های 21 ساله ام را به که بگویم ؟

پدر و مادرم

دوستانم

دو خواهرم

یا

حیات خانه مان

پدر و مادرم که حرف هایم برایشان ثقیل است و جواب های آنان برای من ثقیل تر ...

ربط پرسش های من و جواب های آنان را فقط خدا می داند ...

ساده بگویم حرف هم را نمی فهمیم ...

دوستانم دیگر مثل گذشته نیستند و تنها من رفیق ماندم ...

مرجان حال و روزش از من بدتر است و خواهر کوچکترم مغزش در اثر فکر به عصر یخبندان ، یخ زده است

حیات خانه مان هم دیگر جای خوبی برای نشستن و زل زدن به تک درخت نارنجش نیست

صدای گنجشک ها دیگر شنیده نمی شود و لانه ی فاخته مدت هاست از عشق خالی است ...

ســــهراب !

ســـــهراب!

این منمــــــــــ که صـــدایتـــــــــــ می زنمـــــ 

شــــرط زندگیــــــــــــ فقـــــط بـــودنــــــــــــ شقـــــــــایق استـــــــــــــــــــــــــ!؟

واسه خودم

ادامه نوشته

بالاتر از فاجعه...

الله اکبر...

امشب فوتبال یادم نره ببینم ، یادم باشه به بابا بسپارم یادم بیارن...

ای وای شهریه دانشگاهم

آخر این فیلم چی میشه

فردا شب مهمونی دعوتیم

به ما هم کالای یارانه ای میدن

چک فردا

عجب ماشین خریده بود بی معرفت یه شیرینی هم نداد

معلومه انرژی هسته ای حق ماست

با این تورم چه کنیم؟ مرغ و ماهی چقد بالا کشیده!

عجب دعوایی شده بود دیشب!

گــــاهی در نمــــاز هایمان همــــه چی هست الا "خــــــــــــــــــــــدا"

یه مدت نیستم

به دلیل شروع شدن امتحاناتم یه مدت نستم

تو این روزا که نیستم مواظب خودتون و خوبی هاتون خیلی باشید...

دوستدار شما

آرامش همچون دانه های برف بر سرزمین قلبتان زیبا ببارد...

پروانه ها در پیله دنیا را نمی فهمند

غربی نشینان روز برفی را نمی فهمند

دریا برای مردم صحرا نشین دریاست

ساحل نشینان قدر دریا را نمی فهمند

آرزو دارم بارش هر دانه برف آمینی باشد برای برآورده شدن آرزو های قشنگتان...

نخستین بارش برف بر دشت های طلایی کویر مبارک.

سفر نامه ی تابستان 92- قسمت اول ؛ نقاش گازی !

مسافرت رفتن همیشه به آدم یه انرژی غیر قابل وصفی رو میده که کلا دوست نداری با هیچ چیز دنیا عوضش کنی...

تابستونا و عیدا یه کشمکش خوشگل تو خونه ی ما وجود داره ، مسئله اینجاست که سلیقه ها متفاوته .

امسال هم از این قاعده مستثنی نبود ، یکی می گفت بریم گیلان ، یکی می گفت بریم مشهد ، یکی دیگه هم از اون وسط داد می زد ، فقط بندر .

آخه من موندم تابستون فصل مناسبی واسه بندر رفتنه ، نه واقعا فصل مناسبیه ، معلومه که نه . این اعضای محترم خانواده ی من هم گاهی یه چیزایی می گن ، به قول عادل فردوسی پور دوست داری سرت رو بکوبونی به سقف!!!

خلاصه سرتون رو درد نیارم ، این قدر بحث کردیم تا آخرش شد :

مبدا : یزد                  مقصد : آستارا

اگه بخوام براتون از اتفاقات جالب سفرمون یا آدم های اون بگم ، اولین اون ها نقاش گازی است ! بله ، نقاش گازی ؛

نقاش گازی فردیه که تو یه پمپ گاز کار می کنه اما یه هنرمند به تمام معناست. اگه از من می شنوید جاده ی یزد _ تهران رو به خاطر بسپارید . قبل از اینکه به کاشان برسید هر چی پمپ گاز دیدید یه سر بزنید تا این پمپ گاز رو پیدا کنید . باورتون نمیشه پمپ گاز رو تبدیل کرده به یه نمایشگاه رایگان نقاشی ؛ یه نمایشگاه که نه محدودیت زمانی داره ، نه محدودیت سنی و نه محدودیت شغلی ؛ اگه از من می شنوید ، بشتابید !  بشتابید !  اما ، اما ...

حواستون باشه دارید تنهایی های یه هنرمند رو می بینید ، یه انسان پر از احساس رو ، تنهایی های یه مرد رو...

مواظب دل هاتون هم باشید که غمگین نشه از بی عدالتی های روزگار ، از نابرابری های اون ، از فراز ها و فرودهایش.

یادتون باشه که بر آنچه گذشت ، آنچه شکست ، آنچه نشد و آنچه ریخت حسرت نخورید ، زندگی اگر آسان بود با گریه شروع نمی شد!

تمام رویایم...

در زندگی هیچ چیز ارزش نگرانی ندارد ، وقتی رویایی مثل خدا ساکن قلب باشد...

یلدا مبارک

سلاااااااااااااااام دوستان عزیز

یلداتون مبارک شبتون به عشق ، ان شاالله یه زمستون عالی در انتظارتون باشه.

یلداتون پیشاپیش مبارک

بیایید تا در بلندترین فرصت شبانه از هزار رنگی پاییز به یکرنگی زمستان برسیم…