180

 چوپان قصه ما درغگو نبود


تنها بو و از فرط تنهايي فرياد گرگ، گرگ سر ميداد


افسوس كسي تنهايي اش را درك نكرد همه گرگ بودند


فقط گرگ فهميد كه چوپان تنهاست



179

من مانده ام و 16 جلد لغت نامه كه هيچ كدام از معني شان


مترادف دل تنگي نميشود


كاش


دهخدا مي دانست دل تنگي درد دارد نه معنا

178

دلم براي اول دبستان تنگ شده


هر وقت تنها يه گوشه وا مي ايستادي يكي سريع مي آمد و ميگفت:


با من دوست ميشي

177

حسرت يعني


شانه هايت دوش به دوش باشد اما نتوانيم از دل تنگي به آن پناه ببريم


حسرت يعني


توكه در عين بودنت داشتنت را آرزو ميكنم

176

معذرت خواهي به اين معنا نيست تو اشتباه كردي و حق با كس ديگه است



معذرت خواهي يعني



اون رابطه بيشتر از غرورت برات ارزش داره

175

لبخند بزن بدون انتظار پاسخي از دنيا


بدان روزي انقدر شرمنده ميشود كه به جاي پاسخ به لبخند هايت


با تمام ساز هايت ميرقصد باور كن

174

آغوش را دوست بدار كه بوي بي كسي دهد


نه بوي هر كسي

173

مترسك عروسك زشتيست كه از مزرعه مراقبت ميكند


و آدمي مترسك زيبايست كه جهان را ميترساند...

172

وقتي ميميرد نمي فهميد كه مرده ايد .تحملش براي ديگران سخت است


بي شعور بودن هم مشابه همين وضعيت است


(فليب كوك)

171

- يه ليوان از تو كابينت بردار


*خب


- پرتش كن زمين


* خب


- شكست؟


* اره


- حالا ازش معذرت خواهي كن


*ببخشيد ليوان .منظوري نداشتم


- دوباره درست شد؟


* نه


_ متوجه شدي؟