تنهایی من...

ساعت ها زیر دوش به کاشی های حموم خیره میشی...!

غذاتو سرد میخوری...

صبونه رو شام...ناهارو نصف شب!

لباسات دیگه به تنت نمیاد...

همه رو قیچی میزنی...

ساعت ها به یک آهنگ تکراری گوش میکنی و هیچ وقت 

اونو حفظ نمیشی...!

این قدر علامت سوالای تو فکرتو میشمری...

تا آخرش رو بالشت خیس خوابت ببره!

تنهایی از تو آدمی میسازه...

که دیگه شبیه آدم نیست...


کاملا دلنوشته خودمه...

مجازی بود...
ولی دوسش داشتم...
منکرش نمیشم...
دوسش داشتم...

ادامه نوشته

خدایا...

آسمان چه مزه ایست؟!

من،

تا به حال فقط زمین خورده ام!

هوا گرفته بود...
بارون میبارید
کودکی آهسته گفت:
خدایا گریه نکن،درست میشه...

به صدایت که معتاد شدم رفتی!!

حالا هرروز خاطراتت را تزریغ میکنم...!

فراموش کردنت کار سختی نیست...

فقط کافی است چشمانم را ببندم ودراز بکشم وبرای همیشه بمیرم...!

سختی تنهایی رو وقتی فهمیدم که مترسک رو ب کلاغ گفت هر چقدر دوس داری نوکم بزن...

ولی تنهام نزار...

شاید به هم باز رسیم …

روزی که من به‌ سانِ دریایی خشکیدم …

و تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی …

گـــاهی هــوس مـــــیکنم شمــــاره ات را بگـــیرم

دوبـــــاره تپـــــیدن ایــن قــــلب لعنـــتی را احــــساس کنم

خـــیلی وقــت است دیگـــر هیــچ چــیز آن را نمی لرزانــد!

هــــــــــی رفیـق!!!

بدون چتر کنارم قدم نزن....

خیس دلتنگی هایم می شوی....

دنیای من ابری تر از آن است

که فکرش را می کنی....برای دل خودم می نویسم ...

برای دلتنگی هایم

برای دغدغه های خودم

برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !

برای دلی که دلتنگم نیست ...

برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...

برای خودم می نویسم !

بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!